انجمن هنری نقد و بررسی شاندن

انجمن هنری نقد و بررسی شاندن

این انجمن با هدف نقد و بررسی دوستانه آثار تشکیل شده و نظر به اینکه قصد در ترویج فرهنگ کتابخوانی و نقادی دارد، نتیجه نقد و بررسی خود را منتشر میکند.
انجمن هنری نقد و بررسی شاندن

انجمن هنری نقد و بررسی شاندن

این انجمن با هدف نقد و بررسی دوستانه آثار تشکیل شده و نظر به اینکه قصد در ترویج فرهنگ کتابخوانی و نقادی دارد، نتیجه نقد و بررسی خود را منتشر میکند.

نقد و بررسی غزل 5 (دل می رود ز دستم...) سروده حافظ - گروه شعر

غزل 5

دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را

دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

 

کشتی نشستگانیم ای باد شرطه برخیز

باشد که باز بینیم دیدار آشنا را

 

ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون

نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا

 

در حلقه ی گل و مُل خوش خواند دوش بلبل

هاتَ الصَّبوح هُبّوا یا اَیُّها السَّکارا

 

ای صاحب کرامت شکرانه ی سلامت

روزی تفقدی کن درویش بینوا را

 

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است

با دوستان مروت با دشمنان مدارا

 

در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند

گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را

 

آن تلخوش که صوفی اُمُّ الخبائثش خواند

اَشهی لَنا و اَحلی مِن قِبلهِ العُذارا

 

هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی

کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را

 

  

معرفی

غزلیات لسان الغیب مانند اکثر شعرای زمان خود، بی نام است، این غزل منسوب به غزل پنجم ایشان است.

غزل حافظ مظهر لطیف ترین اندیشه های عرفانی است که در کالبد کلمات روان و شیوا با حسن تألیف و مراعات اسرا و فصاحت و بلاغت جلوه خاصی یافته است و این گوینده توانا در شیوه غزلسرایی عرفانی از همه معاصران و پیشینیان گوی پیشی ربوده و سبک عرفانی را در غزل سرودن به اوج کمال رسانیده است. صنایع بدیعی بویژه تشبیه و استعاره و ایهام و مراعات نظیر در گفتار حافظ قدرت خیال انگیزی وی را آشکار می سازد. سایر محسنات لفظی و معنوی را نیز بر مقتضای حال بکار گرفته و چنان استادانه به صنعت گری پرداخته است که هیچگاه زنگار تکلف آیند تابناک سخن وی را تیر، نمی سازد و هر کس بقدر خویش از زلال سخنش سیراب می شود و براستی درست فرموده[1] :

" کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب

تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند"

تاریخچه شاعر

خواجه شمس‌الدین محمد شیرازی متخلص به حافظ، غزلسرای بزرگ و از خداوندان شعر و ادب پارسی است. وی حدود سال ۷۲۶ هجری قمری در شیراز متولد شد. علوم و فنون را در محفل درس استادان زمان فراگرفت و در علوم ادبی عصر پایه‌ای رفیع یافت. خاصه در علوم فقهی و الهی تأمل بسیار کرد و قرآن را با چهارده روایت مختلف از بر داشت. "گوته" دانشمند بزرگ و شاعر و سخنور مشهور آلمانی دیوان شرقی خود را به نام او و با کسب الهام از افکار وی تدوین کرد. دیوان اشعار او شامل غزلیات، چند قصیده، چند مثنوی، قطعات و رباعیات است. وی به سال ۷۹۲ هجری قمری در شیراز درگذشت. آرامگاه او در حافظیه شیراز زیارتگاه صاحبنظران و عاشقان شعر و ادب پارسی است.

مردم او را « لسان ‌الغیب» و « ترجمان ‌الاسرار » لقب دادند و محرم رازش دانسته با دیوانش فال گرفتند و می‌گیرند. درباره‌‌‌‌‌ی او یکی نوشت:« هر بیتی از اشعارش آیتی است از سوره‌ شعرا، بلکه سوره‌ای است از کتاب اعجاز بلغا»[2]

و دیگری نوشت: « بواسطه بلاغت و غایت شهرت بجودت، لفظ و عبارات احتیاج به تعریف ناظمان مناظم سخنوری ندارد، به ماهتاب چه حاجت شب تجلی را»[3]

و آن دیگری نوشت: «بسا اسرار غیبیه و معانی حقیقیه که در کسوت و صورت و لباس مجاز باز نموده . . . هیچ دیوان به از دیوان حافظ نیست»[4]

و امروز نیز همه می‌گویند که او از بزرگترین شعرای زبان فارسی، از آن چهار پنج تن انگشت‌شمار است و به قول نیما یوشیج «یکی از اعجوبه‌های خلقت است»[5]

آثار شاعر

-          غزلیات

-         مثنوی

-         مثنوی ساقی نامه

-         قطعات

-         رباعیات

-         قصاید

شعر

دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را

دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

 

کشتی نشستگانیم ای باد شرطه برخیز

باشد که باز بینیم دیدار آشنا را

 

ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون

نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا

 

در حلقه ی گل و مُل خوش خواند دوش بلبل

هاتَ الصَّبوح هُبّوا یا اَیُّها السَّکارا

 

ای صاحب کرامت شکرانه ی سلامت

روزی تفقدی کن درویش بینوا را

 

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است

با دوستان مروت با دشمنان مدارا

 

در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند

گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را

 

 

آن تلخوش که صوفی اُمُّ الخبائثش خواند

اَشهی لَنا و اَحلی مِن قِبلهِ العُذارا

 

هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی

کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را

 

سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد

دلبر که در کف او مومست سنگ خارا

 

آیینه سکندر جام می است بنگر

تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا

 

ترکان پارسی گو بخشندگان عمرند

ساقی بده بشارت پیران پارسا را

 

حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود

ای شیخ پاک دامن معذور دار ما را

نقد اثر

سبک هنری

واژه عربی "غزل" در اصل به معنای حدیث عشق، عاشقی کردن، و عشق‌بازی است. در اصطلاح ادبیّات فارسی، غزل قالبی از شعر است که در آن مصراع یکم و مصراع‌های زوج هم قافیه‌اند و حد معمول آن به طور میانگین ۵ تا ۱۲ بیت است. از آن روی که این گونه شعر بیشتر دربردارنده ی سخنان عاشقانه بوده‌است، شاعران فارسی آن را غزل نام کرده‌اند؛ ولی به‌مرور و با ورود مفاهیم بلند اخلاقی و معانی دل‌آویز حکمت و عرفان در شعر فارسی، غزل از صورت پیشین آن به‌درآمد، و با اخلاق و عرفان در هم آمیخت. (همایی, 1364)

مفهوم کلی اثر

در این غزل حافظ از آشکار شدن درد پنهانی و عشق الهی سخن می گوید. این شعر را می­توان عاشقانه، عارفانه و یا حتی اجتماعی تفسیر کرد.

پس مفهوم کل شعر می شود: خدایا آخر مجبور شدم راز را برملا کنم، شاید که گوشی برای شنیدن حرف هایم باشد، تو ای دوست به من کمک کن و یاری رسان که وقت آن است می و مستی را کنار بگذاریم تا به مباحثه با زاهد بپردازیم، ای شما که مرا می خوانید بدانید که با دوستان باید همراهی بود و با دشمنان مدارا کرد، من به بدنامی شهره شدم ولی همین طریقت را به هر آنچه که شما بهتر می دانید می پسندم، این عشق است که مرا قارون می کند و تو ای زاهد بیشتر از خدای خود غیرت به خرج ندهی! آینده را ببین و از گذشتگان درس بگیر که برای اینکار باید خودشناس باشی ای مغرور! من اینگونه ام و این تقدیر من است، تو این را به من ببخش و ای زاهد ایرادگیر مدارا کن.

مفهوم ابیات

" دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را

دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا "

حافظ سخن از رها شدن زمام اختیار دل می گوید و عارفان را به یاری می طلبد چرا که معتقد است که عشق پنهان وی از پرده برون خواهد افتاد. اگر این بیت را عاشقانه بگیریم، می­توان تفسیری متفاوت داشت؛ اختیارم از دست رفته است، یعنی عاشق شده ام، ای معشوق بخاطر خدا کمکم کن که این عاشقی من آشکار شده و به رسوایی خواهد کشید و یا حتی درخواست کمک از خداوند؛ خدایا دیگر تحمل ندارم، بزودی حال و روزم، راز عشقم را آشکار خواهد کرد.

" کشتی نشستگانیم ای باد شرطه برخیز

باشد که باز بینیم دیدار آشنا را "

حافظ می­خواند که ای باد موافق وزیدن آغاز کن به آن امید که به ملاقات آن یار آشنا نائل آییم. تفسیر اجتماعی هم می­توان داشت؛ می فرمایند،آماده شویم و به سوی جامعه­ای آرمانی حرکت کنیم.

" ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون

نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا "

عمر کوتاه است و گول ظواهر دنیوی را نباید خورد و تو ای دوست من، از این فرصت کوتاه برای نیکی در حق دوستان استفاده کن. تفسیر عاشقانه اش این است که، ای معشوق این محبت روزگار زود گذر است و دروغی بیش نیست یعنی روزگار همیشه به آدم بد می کند، فرصت نیکی کردن به دوستان را غنیمت شمار و از دست نده. انگار حافظ می خواهد به معشوقش بگوید محبت و توجه غیر به تو دروغ است و همیشگی نیست و دقت کن و دوستدار واقعی ات را بشناس و به من که عاشق واقعی تو هستم نیز نیکی کن.

" در حلقه ی گل و مُل خوش خواند دوش بلبل

هاتَ الصَّبوح هُبّوا یا اَیُّها السَّکارا "

در مجلس عشق و طرب چه خوش گفت بلبل خوش سخن، بیاورید آن صبوحی خواب پران را بیاورید ای مستان. اگر شراب عشق الهی را بخوریم به هشیاری می رسیم. شراب و مستی به مناجات و عشق به خدا تعبیر می شود.

" ای صاحب کرامت شکرانه ی سلامت

روزی تفقدی کن درویش بینوا را "

"ای صاحب کرامت" در این قسمت حافظ به معشوقش کنایه می زند که به او محبت نمی کند و می گوید لااقل به شکرانه سلامتی که دارد از بی نوایان دلجویی کند و یک روز هم که شده به وی توجه کند، منظور از "درویش بینوا" حافظ است. شاید مقصود شاعر از صاحب کرامت زاهد نیز باشد، البته در ابیات بعدی به همین زاهد اشاره می­شود. همچنین؛ ای بزرگوار و بخشنده به شکر اینکه در حال سلامت هستی، روزی از درویش بی برگ و نوا احوالی بپرس.

" آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است

با دوستان مروت با دشمنان مدارا "

حافظ می گوید اگر می خواهی در هر دو جهان به آسایش برسی با دوستان به جوانمردی و عدالت رفتار کن و با دشمنانت نرمی و مدارا کن ، همچنین حافظ می خواهد به معشوقش بگوید اگر مرا دوست خود می دانی با من مهربان باش و اگر دشمن می دانی مدارا کن.

همچنین حافظ می خواهد به معشوقش بگوید اگر مرا دوست خود می دانی با من مهربان باش و اگر دشمن می دانی مدارا کن. اگر معشوق خداوند است حافظ به خدا می گوید اگر من از بندگان خوب ات هستم که تکلیفشان روشن است و تو با خوبان خوب رفتار می کنی و اگر هم از بندگان بد هستم با من مدارا کن و نرمی کن ، انگار از خداوند طلب رحم می کند.

" در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند

گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را "

حافظ می گوید ما را در جمع نیک نامان راه نمی دهند و این تقدیر من است که شراب خوار باشم و اگر شما زاهدان من را نمی پسندید باید تقدیر را عوض کنید و مرا به پیش خود بخوانید. گویی شاعر به کنایه می گوید که شماها بد نام هستید نه من، شما صادق نیستید.

ایراد به قضا و قدر است، همان دشمنی که باید با او مدارا کرد، ای دوست با حافظ مدارا کن و تو دیگر او را بدنام و می خواره نخوان. تو این سرنوشت را عوض کن.

" آن تلخوش که صوفی اُمُّ الخبائثش خواند

اَشهی لَنا و اَحلی مِن قِبلهِ العُذارا"

این شرابی که زاهد آن را بدترین می داند، برای ما شیرین تر از بوسه ای از لبان دوشیزه است! این شراب عشق و الهی. در بیت قبل دیدیم که شاعر می­فرمود که  مرا به بدنامی می خوارگی  می شناسند، و در این بیت می بینیم که می­فرماید اما همین شراب برای من از هر عشقی شیرین تر است، حتی عشقی به پاکی عشق دوشیزگان.

" هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی

کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را "

وقتی دچار سختی شدی می خواری کن و شاد باش که این شراب که کیمیا است گدا را قارون می کند.  اگر می و می خوارگی را خداوند و مناجات با او بدانیم ، پس وقتی ما دچار مشکلات شدیم، به راز و نیاز با خداوند بپردازیم و از خدا طلب نیاز کنیم که این کار ما را بی نیاز خواهد کرد. همین می می­تواند به تعبیر عاشقانه، معشوق باشد، که داشتنش همه داشته­هاست و هر فقیری را غنی سازد.

" سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد

دلبر که در کف او مومست سنگ خارا "

عاشقی کردن با سرکشی سازگار نیست و باعث دوری از معشوق می شود پس برای رسیدن به معشوق باید با او با ملایمت رفتار کرد تا به دلش راه پیدا کنیم. همچنین اگر بگوییم معشوق خداوند است حافظ می گوید از حد و حدود الهی نباید تجاوز کرد و باید تسلیم خداوند بود وگرنه خداوند که بر همه چیز قدرت دارد و سنگ سختی مثل خارا در دست او مانند موم نرم است تو را مجازات می کند.

در عشق شمع، بدلیل غیرت و تعصبی که شمع به خرج می دهد این خود اوست که می سوزد در عشق پروانه ای که بدور او می چرخد. گویی حافظ دارد به زاهد گوشزد می کند که تو خود کاسه­ی داغتر از آش شده­ای! همچنین؛ تو بیشتر از خداوند غیرت به خرج نده، در دستان او سنگ خارا نیز مانند موم نرم است، چه برسد به دل حافظ و دل تو ای زاهد.

" آیینه سکندر جام می است بنگر

تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا "

جام می مانند جام اسکندر است غیب را نشان می دهد آن را بگیر و در آن نگاه کن تا اسرار ظاهر و باطن را برایت نشان دهد. در اینجا می خواهد بگوید در جام نگاه کن تا علت های شکست را برایت نمایان کند، انگار حافظ از روزگار گله دارد و به نوعی اعتراض می کند و می خواهد علت های نابسامانی ها در جامعه را برایمان بگوید، همچنین می توان جام می را به دل پاک تعبیر کرد که اگر به دل و قلب پاک رجوع کنی می توانی حقایق را دریابی و نیز به "دارا" که نام پادشاهی است اشاره می کند که از اسکندر مقدونی شکست خورد. مقصود از احوال ملک دارا عبرت گرفتن از شکست بزرگ دارا از اسکندر است، پس می توان گفت آنچه دل آدمی را مثل آئینه اسکندر روشن و دوربین می سازد جام می است، در آن جام نگاه کن تا حوادث تاریخ را بر تو روشن سازد؛ تا بر تو احوال پادشاهان را بگوید.

همچنین تعبیر عارفانه از شعر آن است که؛ درست نگاه کن آینده در جام شراب است، چون به تعبیری نقش در جام منعکس می شود و هر کسی صورت خودش را می بیند، پس اگر می­خواهی به احوال زمین خداوند مسلط شوی ابتدا باید خود را بشناسی.

" خوبان[6] پارسی گو بخشندگان عمرند

ساقی بده بشارت پیران پارسا را "

ای زیبارویان پارسی شما به عمر آدم اضافه می کنید یعنی صحبت و بودن با شما باعث طول عمر می شود، ای ساقی مژده ای بده که من پیر هم دلم به عشق زنده خواهد شد.

" حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود

ای شیخ پاک دامن معذور دار ما را "

حافظ به شیخ می گوید که تو خود گناهکاری و تظاهر به پاکدامنی می کنی چرا دیگران را به خاطر شراب خواری مؤاخذه می کنی و من این خرقه ی می آلود را نمی پوشم و همانطور که در بالا اشاره شد می خواری تقدیر حافظ است و به اختیار او نیست پس چون به اختیارش نیست گناهی هم برایش نیست.

حافظ می­فرماید دست خودم نیست که اینگونه­ام و این تهمت شراب خواری  است که به من زده اند، من جوری دیگری زیستن نمی­دانم و این روش زندگی من است. پس شما هم که پاکدامنی را مدعی هستی من را ببخش که مانند شما نیستم. این عذر آب پاکی را بر دست زاهد می­ریزد و رندانه از عشق خود دست نمی­کشد و بر عشق استوار می­ماند.

کلمات، قافیه و وزن شعر

وزن غزل : مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن[7]

معنی لغات غزل :

-         صاحب دل : آگاه . بینا. دیده ور. عارف . صاحب حال . روشن ضمیر : غلام عشق شو کاندیشه این است / همه صاحب دلان را پیشه این است[8]

-         کشتی نشستگان[9]: کشتی سوارانی که کشتی آنها به امید باد موافق بر جای مانده باشد.

-         باد شَرطه: باد مُوافق، اصل کلمه شَرتَه و از اصطلاحات دریانوردی ملل اقیانوس هند گرفته شده است و به صورت شَرتاه می نوشته اند.

-         باشد که: به امید این که، شاید که.

-         ده روزه: چند صباح.

-         مِهر: 1) خورشید، 2) محبت و در اینجا به معنای محبت است.

-         گردون: چرخ و فلک گردنده، مراد کره ی زمین است.

-         افسانه: سرگذشت و حکایت.

-         افسون: وِرد و دعایی که مانع آفت و چشم زخم گردد و به مجاز معنای مکر و حیله و تزویر.

-         به جای: در حَقِّ.

-         مُل: شراب ، نبیذ.

-         هاتَ: بیاور و بده.

-         صَبوح: نوشابه ای که سحرگاهان صرف می شده و کنایه از شراب است.

-         هُبّوا: بیدار شوید.

-         سُکارا: باده نوشان، طالبان مستی.

-         صاحبِ کرامت: شخص کریم و نیکوکار.

-         تفقّد: دلجویی.

-         تغییر کُن: تغییر دِه، دگرگون ساز.

-         قضا: حکم، و کنایه از احکام سرنوشت ساز جهان هستی.

-         تلخ وش: تلخ مانند، از القاب شراب به کنایه.

-         صوفی: پشمینه پوش، پیرو تصوّف و کنایتاً حضرت محمد (ص) است که خمر را امّ الخبائث نامیده اند.

-         اَشهی: لذیذتر، دل انگیزتر، دلخواه تر.

-         اَحلی: شیرین تر.

-         قُبله: بوسه.

-         عُذارا: جمع عَذرا، دختران، دوشیزگان.

-         کیمیا: علم شیمی، دانشی که ذرّات هستی را به مرتبه کمال خود می شناساند.

-         قارون: ثروتمند مشهور زمان حضرت موسی (ع).

-         سرکَش: عاصی، کسی که سر از اطاعت می کشد.

-         سنگِ خارا: سنگ سیاه سخت و متراکم به نام گرانیت.

-         آیینه سِکندر: آیینه شهر اسکندریه مصر، و مراد آیینه ایست که بر فراز برج مشهور بندر اسکندریه که بانی آن بندر اسکندر مقدونی است نصب و به وسیله آن رفت و آمد در دریا را بویژه هنگام جنگها زیر نظر می گرفتند. در این‌جا تصویری‌ست‌ برای‌ جام‌ شراب‌ که‌ راز درون‌ مستان‌ را آشکار می‌سازد.

-         به خود: به اختیار خود، به میل و رضای خود.

(جلالیان, 2015)

ابیات قصار

-   این غزل 13 بیتی از معروفترین غزلیات حضرت حافظ است و به راستی نمی­توان بخشی از آن را جدا کرد.

   تو گویی قرار بر تکه تکه کردن شاخه گلی باشد.

 


امتیاز انجمن به اثر

 

امتیاز کلی داده شده توسط انجمن به این اثر : 5.0

انجمن هنری نقد و بررسی شاندن

این انجمن با هدف نقد و بررسی دوستانه آثار تشکیل شده و نظر به اینکه قصد در ترویج فرهنگ کتابخوانی و نقادی دارد، نتیجه نقد و بررسی خود را منتشر می کند. بدیهی است ایراداتی به این نتایج وارد است که از شما خواننده عزیز و بزرگوار این خواهش را داریم که هرگونه بازخورد، انتقاد و یا پیشنهاد خود را در قسمت نظرات وبلاگ این انجمن به آدرس shandan.blogfa.com و یا ایمیل انجمن به آدرس shandan.artcommunity@gmail.com ارسال فرمایید.

اسامی اعضای اصلی گروه شعر انجمن: زینب جمهور، محمدکریم حردانی اصل

اسامی اعضای افتخاری گروه شعر انجمن: مریم پورعباس، شیدا منصوری زاده

دبیر انجمن: محمدکریم حردانی اصل


 

فهرست مراجع

  1. wikipedia. 2015. wikipedia. 2015. www.wikipedia.org.
  2. جلالیان, دکتر عبدالحسین. 2015. غزل (5):دل می رود ز دستم صاحب دلان خدا را. http://jalalian.ir/.  2015. http://jalalian.ir/farsi/index.php?option=com_content&task=category&sectionid=20&id=24&Itemid=45.
  3. همایی, استاد جلالالدّین. 1364. فنون بلاغت و صناعات ادبی، (صنایع لفظی بدیع و اقسام شعر فارسی). چاپ سوّم. تهران : انتشارات توس, 1364. جلد اوّل.

 

 



[1] این نوشتار از جناب دکتر خلیل خطیب رهبر است که متأسفانه منبع رسمی آن را نیافتیم.

[2] مجالس العشاق

[3] حبیب السیر

[4] نفحات الانس

[5] ارزش احساسات

[6] در برخی از کتب به جای کلمه خوبان از ترکان استفاده شده است. اگر ترکان درست باشد معنی متفاوت است: ترکانی که به پارسی سخن می گویند از شیرین زبانی به شنونده روح و عمر تازه می بخشند. ای ساقی! راز جوانی از سر گرفتن را به پیرمردان زاهد و پارسا بشارت ده.

این همان ترک شیرازی و معشوق حافظ است. بنا به تعبیری دیگر مقصود از ترکان پارسی گوی پادشاه وقت آمده است.

[7] مضارع مثمن اخرب

[8] فرهنگ معین

[9] شکستگان؛ در نسخه‌ قزوینی-غنی شکستگانیم ثبت شده، اما معروف است که کشتی‌ نشستگانیم هم در بعضی نسخ آمده است. در این مورد حکایت معروفی هم هست که عده‌ای گویا درست این بیت را از صائب تبریزی سؤال کرده‌اند و ایشان در جواب گفته‌اند: بعضی شکسته خوانند، بعضی نشسته خوانند / چون نیست خواجه حافظ، معذور دار ما را


نتیجه نقد و بررسی انجام شده انجمن را با کیفیتی مناسب می توانید از لینک زیر دانلود فرمایید:



لطفا نظرات و پیشنهادات خود را با ما درمیان بگذارید.
شاندن


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.