انجمن هنری نقد و بررسی شاندن

انجمن هنری نقد و بررسی شاندن

این انجمن با هدف نقد و بررسی دوستانه آثار تشکیل شده و نظر به اینکه قصد در ترویج فرهنگ کتابخوانی و نقادی دارد، نتیجه نقد و بررسی خود را منتشر میکند.
انجمن هنری نقد و بررسی شاندن

انجمن هنری نقد و بررسی شاندن

این انجمن با هدف نقد و بررسی دوستانه آثار تشکیل شده و نظر به اینکه قصد در ترویج فرهنگ کتابخوانی و نقادی دارد، نتیجه نقد و بررسی خود را منتشر میکند.

نقد و بررسی شعر زمستان سروده مهدی اخوان ثالث - گروه شعر


 زمستان

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت

سرها در گریبان است

کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را

نگه جز پیش پا را دید، نتواند

که ره تاریک و لغزان است

وگر دست محبت سوی کس یازی

به اکراه آورد دست از بغل بیرون

که سرما سخت سوزان است

نفس، کز گرمگاه سینه می آید برون، ابری شود تاریک

چو دیوار ایستد در پیش چشمانت

نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم

ز چشم دوستان دور یا نزدیک؟

مسیحای جوانمرد من! ای ترسای پیر پیرهن چرکین

هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آی ...

دمت گرم و سرت خوش باد

سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای

منم من، میهمان هر شبت، لولی وش مغموم

منم من، سنگ تیپاخورده ی رنجور

منم، دشنام پست آفرینش، نغمه ی ناجور

نه از رومم، نه از زنگم، همان بیرنگ بیرنگم

بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم

حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد

تگرگی نیست، مرگی نیست

صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان است

من امشب آمدستم وام بگذارم

حسابت را کنار جام بگذارم

چه می گویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد؟

فریبت می دهد، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست

حریفا! گوش سرما برده است این، یادگار سیلی سرد زمستان است

و قندیل سپهر تنگ میدان، مرده یا زنده

به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود، پنهان است

حریفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان است

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت

هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان

نفسها ابر، دلها خسته و غمگین

درختان اسکلتهای بلور آجین

زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه

غبار آلوده مهر و ماه

زمستان است...

 

معرفی

این شعر به تاثیر از کودتای 28 مرداد سروده شده است. فضایی پر از اختناق در دوره ای که حکومت نظامی است و اختیار کشور به دست نظامی ها سپرده شده است. بدلیل همین اختناق اخوان از زبان تمثیل استفاده می کند. یک تمثیل طبیعی و زمستان بهترین تمثیل است. شعر یک ساختار نمادین دارد، یعنی شاعر، زمستان و متعلقات آن را نمادی از یک سلسله حقایق اجتماعی و سیاسی‌ دانسته است. این شعر هم در بستر واقعی خود برای توصیف فصل زمستان معنی می‌گیرد و هم در شکل نمادینش‌.

تاریخچه شاعر

مهدی اخوان ثالث شاعر پرآوازه و موسیقی ‌پژوه ایرانی در اسفند ماه سال 1307 در مشهد به دنیا آمد. تحصیلاتش را تا دوره متوسطه در همین شهر گذراند. وی از نوجوانی به شاعری روی آورد و در آغاز قالب شعر کهن را برگزید. نام و تخلص وی در اشعارش «م. امید» بود. در سال ۱۳۲۶ رشته آهنگری را در هنرستان  به پایان برد و در همین رشته شروع به کار کرد. در آغاز دهه بیست زندگیش ، به تهران آمد و پیشه آموزگاری را برگزید. اخوان به خاطر فعالیت های سیاسی اش  چند بار به زندان افتاد و یک بار نیز به حومه کاشان تبعید شد.

وی در سال ۱۳۲۹ با دختر عمویش ایران[1]اخوان ثالث ازدواج کرد و در سال ۱۳۳۳ برای دومین بار به اتهام سیاسی زندانی شد و پس از آزادی از زندان در سال ۱۳۳۶ به کار در رادیو پرداخت و مدتی بعد به تلویزیون خوزستان منتقل شد. اخوان ثالث در سال ۱۳۵۳ از خوزستان به تهران بازگشت و این بار در رادیو و تلویزیون ملی ایران به کار پرداخت و سپس در دانشگاه‌های تهران، ملی و تربیت معلم به ‌تدریس شعر سامانی و معاصر روی آورد. وی در سال ۱۳۶۰ بدون حقوق و با محرومیت از تمام مشاغل دولتی بازنشسته  شد.

اخوان ثالث در سال ۱۳۶۹ به دعوت خانه فرهنگ آلمان برای برگزاری شب شعری از تاریخ ۴ تا ۷ آوریل برای نخستین بار به خارج رفت و سرانجام چند ماهی پس از بازگشت از سفر در چهارم شهریور ماه همان سال از دنیا رفت طبق وصیت وی در توس در کنار آرامگاه فردوسی به خاک سپرده شد.

اخوان ثالث در شعر کلاسیک فارسی توانمند بود اما بعد از آشنایی با نیما یوشیج به شعر نو گرایید و آثاری در هر دو نوع شعر به جای نهاد. او می گوید : « من نه سبک شناس هستم نه ناقد.... من هم از کار نیما الهام گرفتم و هم خود برداشت داشته‌ام.... شاید کوشیده باشم از خراسان دیروز به مازندران امروز برسم...»

همچنین، وی آشنا به نوازندگی تار و مقام‌های موسیقیایی بوده است.]1[

آثار شاعر

-          ارغنون ، در سال ۱۳۳۰

-         زمستان ، در سال ۱۳۳۵

-         آخر شاهنامه ، در سال ۱۳۳۸

-         از این اوستا ، در سال ۱۳۴۴

-         منظومه (شکار) ، در سال ۱۳۴۵

-         پاییز در زندان ، در سال  ۱۳۴۸

-         عاشقانه و کبود ، در سال ۱۳۴۸

-         بهترین امید ، در سال ۱۳۴۸

-         برگزیده اشعار، در سال ۱۳۴۹

-         آورده‌اند که فردوسی (کتاب کودکان)، در سال ۱۳۵۴

-         در حیاط کوچک پاییز در زندان ، در سال ۱۳۵۵

-         درخت پیر و جنگل ، در سال۱۳۵۵

-         زندگی می‌گوید: اما باید زیست، باید زیست، باید زیست! ، در سال ۱۳۵۷

-         دوزخ اما سرد ، در سال ۱۳۵۷

-         بدعت‌ها و بدایع نیما یوشیج (کتابی مفصل در بحث و تحقیق شیوه نو نیمایی در شعر فارسی) ، در سال ۱۳۵۷

-         عطا و لقای نیما یوشیج ، در سال ۱۳۶۱

-         گزینه اشعار، در سال ۱۳۶۸

-         ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم ، در سال ۱۳۶۸

-         شاملو مردی دوست داشتنی

-         پیر و پسرش (قصه‌ای نه کوتاه برای بچه‌ها)

-         نقیضه و نقیضه سازان (بحث و تحقیق ادبی)

-         کتاب مقالات (جلد اول)]1[

شعر

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت

سرها در گریبان است

کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را

نگه جز پیش پا را دید، نتواند

که ره تاریک و لغزان است

وگر دست محبت سوی کس یازی

به اکراه آورد دست از بغل بیرون

که سرما سخت سوزان است

نفس، کز گرمگاه سینه می آید برون، ابری شود تاریک

چو دیوار ایستد در پیش چشمانت

نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم

ز چشم دوستان دور یا نزدیک؟

مسیحای جوانمرد من! ای ترسای پیر پیرهن چرکین

هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آی ...

دمت گرم و سرت خوش باد

سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای

منم من، میهمان هر شبت، لولی وش مغموم

منم من، سنگ تیپاخورده ی رنجور

منم، دشنام پست آفرینش، نغمه ی ناجور

نه از رومم، نه از زنگم، همان بیرنگ بیرنگم

بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم

حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد

تگرگی نیست، مرگی نیست

صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان است

من امشب آمدستم وام بگذارم

حسابت را کنار جام بگذارم

چه می گویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد؟

فریبت می دهد، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست

حریفا! گوش سرما برده است این، یادگار سیلی سرد زمستان است

و قندیل سپهر تنگ میدان، مرده یا زنده

به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود، پنهان است

حریفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان است

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت

هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان

نفسها ابر، دلها خسته و غمگین

درختان اسکلتهای بلور آجین

زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه

غبار آلوده مهر و ماه

زمستان است...

نقد اثر

سبک هنری

" زمستان" از نظر قالب‌، یک شعر نیمایی کامل است‌. همه مصراع ها از لحاظ زنجیره هجاها از جایی یکسان شروع شده‌اند و این‌، قانونی در قالب نیمایی است‌. مثلاً در این زنجیره خاص‌، همیشه باید اولین هجای مصراع ها کوتاه باشد و این جا چنین است‌.

"سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت‌، سرها در گریبان است‌"

مصراع «سرها در گریبان است‌» چون از نظر زنجیره وزنی در ادامه مصراع بالاست‌، از اواسط سطر شروع شده است‌. به واقع این دو مصراع از نظر وزن‌، یک مصراع کامل هستند. بقیه مصراع ها همه از اول زنجیره و هم‌ چنین اول سطر شروع شده است‌.

ولی مصراع هایی که از اول زنجیره شروع نشده‌اند و ادامه مصراع بالایی به حساب می‌آیند، طبق قاعده به اواسط سطر می‌روند.]2[

مفهوم کلی اثر

زبان شعر روایی اول شخص است و چه روشی بهتر از توصیف واقعیت از بیان مشکلات یک فرد که به فکر تغییر است. اخوان ثالث شاعری متعهد و وطن پرست بود که هدفش در شعر زمستان  بیداری و آگاهی رساندن به افراد جامعه است. وی از مشکلات جامعه می­گوید و اعتراض می کند که چرا کسی توجهی به این مشکلات ندارد و تلاشی در جهت بهبود وضع کنونی نمی­کند.

مفهوم ابیات

"سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت"

آغاز شعر حماسی است و شاعر میخواهد حواس خواننده را به مسئله ی مهمی جلب کند، آدم ها جواب سلام را هم نمی دهند. در این مصرع گفته شده " نمی خواهند پاسخ گفت" یعنی مردم به اختیار و قصد جواب سلام را نمی دهند نه اینکه نمی توانند. آدم ها چرا جواب سلام را نمی خواهند بدهند؟!

خفقان و سردی زمستان و یأس و ناامیدی در شعر موج می زند. با توجه به اینکه زمستان و توصیفات آن نمادی از مشکلات است می توان گفت مردم نمی خواهند به روال کنونی و مشکلات موجود اعتراض کنند.

"سرها در گریبان است"

مردم وضعیت کنونی را پذیرفته اند. اما چرا این وضع را پذیرفته اند و اعتراضی نمی کنند؟! دلیلی دارد، دلیلش ترس است و نگرانی از زندان و یا جریمه عدم خودخواهی افراد؛ آنها باید احتیاط کنند. همانطور که اخوان نیز در شعر می گوید:

" نگه جز پیش پا را دید نتواند

که ره تاریک و لغزان است "

آنها احتیاط می کنند تا زمین نخورند چون زمین لغزنده است.

" نفس کز گرمگاه سینه می آید برون ابری شود تاریک

چو دیوار ایستد در پیش چشمانت "

 نفسی که از خود آدم بیرون می آید در مقابل اش می ایستد گویی من دشمن خودم هستم. شاید منظور از نفس این است که اگر به فکر زنده ماندن و نفس کشیدن باشیم نمی توانیم واقعیت را ببینیم، باید از جان بگذریم تا بتوانیم کاری در جهت اصلاح وضع کنونی انجام دهیم.

می توان نفس را به معنی کلامی که اگر جاری شود مانند دیوار در برابر چشم قرار می گیرد نیز معنی کرد ، در اینصورت دو مفهوم می توان از آن برداشت کرد :

1- اگر حرفی زده شود تاوان دارد

2- اگر حرفی زده شود جلوی دیدن را می گیرد، به بیان دیگر با نگاهی متعصبانه به وضعیت امور نگاه می­کنیم.

" نفس کاین است پس دیگر چه داری چشم

ز چشم دوستان دور یا نزدیک"

پس وقتی خودمان جرأت تغییر نداریم چه انتظاری می­توانیم از دیگران داشته باشیم.

"مسیحای جوان مرد من ای ترسای پیر پیرهن چرکین"

شاعر در این شرایط به سراغ کسی می رود که بتواند او و جامعه را از این وضع نجات دهد! یک مسیح! یک ناجی!

مسیحای جوانمرد، این راهب مقدس واقعیت است یا فردی مجازی از یک رهبریتی که می تواند این وضع را عوض کند؟

او کسی است که می تواند مرهمی برای دردهایش باشد. شاید منظور از مسیح، ناجی، همان خداوند باشد، صحبت های راوی با مسیحا به نوعی مناجات با خداوند است، در بیشتر ادبیات ایران از عشق به پروردگار به عنوان شراب و می یاد می شود ، پس اگر این تعبیر درست باشد این بند یعنی خدایا به دادمان برس!

" ترسای پیر پیرهن چرکین " ای خدای بزرگی که از تو هم گله دارم به حرفها و درد دلم گوش کن که گوشی دیگر نمی یابم و این گله گزاری شاعر به خاطر دلتنگی­اش است. شاعر از همه شکایت دارد ولی دست آخر آرام می­شود و راز و نیازش را می گوید.

شاید هم منظور شاعر از مسیحا "مخاطب" شعرش باشد. او از خوانندگان طلب یاری می کند. می­خواهد به نصیحت­هایش گوش دهند و به فکر بیفتند. هدف او بیداری و آگاه ساختن مخاطب است که فکر کنید تا دچار عادت نشوید تا هر ظلمی را بپذیرید، او مخاطب را به تغییر و تلاش برای بهبود وضع جامعه دعوت می­کند.

"مسیحای جوانمرد" و " ترسای پیر پیرهن چرکین " صفت هایی هستند که اخوان به مخاطبش می دهد. "پیرهن چرکین" می تواند به معنی افراد فقیر باشد اما فقیری که پیر است یعنی برای شاعر قابل احترام و باتجربه است همچنین جوانمرد است و برای شاعر به مثابه یک ناجی است. می توان گفت اخوان روشنفکران جامعه را مخاطب خویش قرار داده است افراد آگاه و باتجربه ای که دلسوز جامعه اند و از موقعیت خود به دنبال ثروت اندوزی نبوده اند. آنها فقیرند و جوانمرد!

"هوا بس ناجوانمردانه سرد است...آی...

دمت گرم و سرت خوش باد

سلامم را تو پاسخ گوی در بگشای!"

شاعر در ابتدا به توصیف وضع کنونی و گله گزاری می­پردازد، سپس به دنبال کورسوی امیدی است و راز و نیاز می کند تا اعتماد مسیحا را جلب کند و دلش را به رحم بیاورد:

" منم من میهمان هر شبت لولی وش مغموم"

لولی از کلماتی قدیمی به معنی کولی هست، لولی وش یعنی کسی که مثل کولی هاست ، کسی که زمینی ندارد و به زندگی دوره گردی و بی مکانی رو می آورد، مثل یک سنگی که با پا در پیاده رو شوت می کنیم.

" منم من سنگ تیپا خورده رنجور "

تیپا لگدی همراه با بی احترامی است و کسی که تیپا می­خورد تحقیر می­شود. در جامعه کسی زبان شاعر را نمی­فهمد و حتی سلامش را جواب نمی­دهد و این باعث تحقیر شدنش شده است. سنگ تیپ پا خورده، کسی که دیگر بود و نبودش مهم نیست.

" منم دشنام پست آفرینش نغمه ناجور"

شاعر از اینکه کاری از دستش بر نمی­آید و نمی­تواند کسی را قانع کند از خودش بدش می آید.

" نه از رومم نه از زنگم همان بیرنگ بیرنگم "

من نه چپی هستم و نه راستی! من یک آزاده خواهم!

" زنگی" یعنی بی منطق، "رومی"  به معنی منطقی کامل است، شاعر می گوید نه موافق خشونتم و نه موافق بحث و منطق! او می گوید: بی رنگم! هیچ رنگی ندارم، مستقلم و به آینده ای دیگر می اندیشم! هیچ رنگی به من نیست، نه با شاهنشاهی هستم و نه با ملی گرایان. از دید شاعر رنگ به معنی انتخاب سیاست است.

" بیا بگشای در بگشای دلتنگم "

آخرین امید شاعر " مسیحا " است.

" حریفا میزبانا میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد"

از آینده این سرما و حتی از وضع کنونی جامعه خیلی نگران شده است، اینجا هم طلب رحم می کند تا در را به رویش باز کند.

" تگرگی نیست مرگی نیست

صدایی گر شنیدی صحبت سرما و دندان است "

در اینجا گویا مسیحا به او می­گوید که هوا در حال گرم شدن است چون در زمستان بعد از تگرگ هوا گرم می­شود. اخوان می­خواهد بگوید که هوا در حال گرم شدن نیست این صدای دندان­های من است که از سرما به هم می­خورد یعنی وضع جامعه بهتر نشده است.

" من امشب آمدستم وام بگذارم

حسابت را کنار جام بگذارم"

اخوان می­گوید یک مدتی نبوده­ام و یا سکوت کرده­ام ولی الان آمده­ام جبران کنم، آمده­ام با تو درد دل کنم و هر چیزی که نگفته­ام را بگویم!

و معترض است به خود که گویا  هنوز امیدی هست:

" چه می گویی که بیگه شد سحر شد بامداد آمد

فریبت می دهد بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست

حریفا! گوش سرما برده است این یادگار سیلی سرد زمستان است

و قندیل سپهر تنگ میدان مرده یا زنده

به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود پنهان است "

چه می گویی که امید داشته باشم؟ به چه چیز امید داشته باشم؟ این واقعیت نیست! این فریب زمانه است. حتی خورشید هم یخ زده است از سرمای ایران! سپهر آزادی در تابوت محکم ظلمت پیچ در پیچ که بوی مرگ می­دهد پنهان شده است.

" سرخی بعد از سحر گه " نماد آزادی هست و اینجا شاعر از نبود آن گله می­کند و می­گوید اینکه آزادی و گرما نزدیک است، یک فریب است و هیچ خبری نیست! هیچ چیزی عوض نمی­شود.

" گوش سرما برده است این یادگار سیلی سرد زمستان است "

سرما برده یعنی سرما زده ، یعنی دچار درد و بیماری از سرما شدن، سرمای زمستان هم که نمادی از استبداد جامعه است، یعنی از این همه حرفی که درباره زمستان  شنیده­ایم، گوشم سرخ شده است! اخوان از فضای جامعه آسیب دیده است. همه آسیب دیده­اند اما فقط راوی صدایش به اعتراض درآمده و می­گوید من به شما سلام می­کنم شما چرا جواب سلام مرا نمی­دهید؟! چرا این وضعیت را پذیرفته­اید و سرما را تحمل می­کنید؟! چون اگر زمستان را نپذیرند می­شود تلاشی کرد اما وقتی پذیرفتند دیگر عملاً تلاشی هم برای بهبود وجود نخواهد داشت.

به نظر می رسد آخر در باز شده است که شاعر در حال مناجات است :

" حریفا! رو چراغ باده را بفروز شب با روز یکسان است

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت"

گویی در باز شده و گوشی برای شنیدن هست که راوی می­گوید برو چراغ عشق را روشن کن تا برایت بگویم که سلامت را هم پاسخ نمی دهند!

"هوا دلگیر درها بسته سرها در گریبان دستها پنهان

نفس ها ابر دل ها خسته و غمگین

درختان اسکلت های بلور آجین

زمین دلمرده سقف آسمان کوتاه غبار آلوده مهر و ماه"

 یعنی امیدی در زمین نیست، و در هر دو قسمت زمین دلمرده و سقف آسمان کوتاه این مساله را تکرار می­کند.

"زمستان است......"

چه باید کرد؟ این سوالی است که شاعر و راوی در آخرین مصرع در ذهن و جان ما حک می کند.

گویی می پرسد: زمستان است و تو اکنون چه خواهی کرد؟ سری به پایین می­گیری یا جواب سلام را که واجب است خواهی داد؟

در واقع شاعر پس از مناجات با خدا جواب خود را می­یابد که همانا :

"اِنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّیَ یُغَیِّروا ما بِاَنفُسِهِم". سوره رعد، آیه11

و یا اینکه امیدی به مخاطبان روشنفکر آینده پیدا می کند که بالاخره افرادی خواهند آمد که به نصیحتش گوش دهند و برای اصلاح وضع جامعه کاری کنند.

کلمات، قافیه و وزن شعر

از نظر وزن با زنجیره «مفاعیلن‌» ها بنا شده است و این یکی از وزن های مطلوب و دلخواه اخوان است‌. همه مصراع ها از لحاظ زنجیره هجاها از جایی یکسان شروع شده‌اند و این‌، قانونی است در قالب نیمایی‌. این شعر از لحاظ قافیه ‌آرایی یک ردیف و قافیه کلّی دارد که در پایان بندها تکرار می‌شود و تعدادی قافیه درونی مثل «تاریک / نزدیک‌»، «آی / در بگشای‌»، «رنجور / ناجور»، «کوتاه / آه‌» و امثال این ها.

در عبارتهای «دیدار یاران‌»، «پیر پیرهن‌ چرکین‌»، «تگرگی نیست‌، مرگی نیست‌»، «سیلی سرد زمستان‌» و «بفروز، شب با روز» نوعی تکرار حروف[2] دیده می‌شود که گاه در اول کلمات و گاه در آخر آن ها است ، همچنین تضاد و مراعات نظیر در کلمات «دور» و «نزدیک‌»، «مسیحا» و «ترسا»، «جوانمرد» و «ناجوانمردانه‌»، «روم‌» و «زنگ‌»، «سال‌» و «ماه‌»، «مرده‌» و «زنده‌»، «شب و روز» وجود دارد.

برجستگی مهم دیگر شعر «زمستان‌»، در زبان آن است‌. ما اخوان را به باستان گرایی زبانی‌اش می‌شناسیم‌، اما زبان این شعر از یک سو برخوردار از ویژگی­های زبان کهن نظم و نثر فارسی است و از سویی دیگر، از زبان محاوره امروز بهره دارد. مثلاً در همین شعر زمستان‌، از سویی عبارت هایی با بافت کهن‌، همچون «سر برنیارد کرد» و «دست محبت سوی کس یازی‌» و «من امشب آمدستم‌» دیده می‌شود و از سویی نیز عبارت هایی بسیار محاوره‌ای همچون «دمت گرم‌» و «تیپا خورده‌» و «میهمان سال و ماه‌». جمع میان این دو خاصیت‌ِ به ‌ظاهر متضاد، کار آسانی نیست و تسلط بسیاری بر هر دو نوع زبان می‌طلبد.]2[

ابیات قصار

-         سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت.

-         مسیحای جوان مرد من ای ترسای پیر پیرهن چرکین.

-         هوا بس ناجوانمردانه سرد است.

-         دمت گرم و سرت خوش باد.

-         سلامم را تو پاسخ گوی در بگشای.

-         منم من سنگ تیپا خورده رنجور.

-         منم دشنام پست آفرینش نغمه ناجور.

-         نه از رومم نه از زنگم همان بیرنگ بیرنگم.

-         من امشب آمدستم وام بگذارم / حسابت را کنار جام بگذارم.

-         چه می گویی که بیگه شد سحر شد بامداد آمد.

 

 


امتیاز انجمن به اثر

امتیاز کلی داده شده توسط انجمن به این اثر : 4.8

انجمن هنری نقد و بررسی شاندن

این انجمن با هدف نقد و بررسی دوستانه آثار تشکیل شده و نظر به اینکه قصد در ترویج فرهنگ کتابخوانی و نقادی دارد، نتیجه نقد و بررسی خود را منتشر میکند. بدیهی است ایراداتی به این نتایج وارد است که از شما خواننده عزیز و بزرگوار این خواهش را داریم که هرگونه بازخورد، انتقاد و یا پیشنهاد خود را در قسمت نظرات وبلاگ این انجمن به آدرس shandan.blogfa.com و یا ایمیل انجمن به آدرس shandan.artcommunity@gmail.com ارسال فرمایید.

اسامی اعضای اصلی گروه شعر انجمن: زینب جمهور، محمدکریم حردانی اصل

اسامی اعضای افتخاری گروه شعر انجمن: مریم پورعباس، شیدا منصوری زاده

دبیر انجمن: محمدکریم حردانی اصل


 

فهرست مراجع

]1[ http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C_%D8%A7%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86_%D8%AB%D8%A7%D9%84%D8%AB

]2[  http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=87656

 



[1] نام اصلی ایشان در شناسنامه خدیجه بوده است.

[2] واج‌آرایی





نتیجه نقد و بررسی انجام شده انجمن را با کیفیتی مناسب می توانید از لینک زیر دانلود فرمایید:
http://s6.picofile.com/file/8185214784/zemestan.pdf.html

https://drive.google.com/open?id=0BxR8TZKNRZjxX0trYml1cjNneGs

لطفا نظرات و پیشنهادات خود را با ما درمیان بگذارید.
شاندن

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.